دید چوپانی سگی زخمی افتاده به راه
او را تیمار کرد و گفت: بی گناه
چند روزی با خودش همراه کرد
با سگ های گله آشنا کرد
روز ها میگذشت و سگ جون میگرفت
کم کم در دل چوپان جای میگرفت
شد نگهبان گله در نبود او
مبرد سگ را با خود به هر سو
اما گاه میدید بره ها گم میشوند
در مسیر جاده ها کم میشوند
نشست در کمین گرگ ها از راه دور
تا بدهد یکایکشان را دست گور
کاش...برچسب : نویسنده : ashaarme بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت: 14:36
یار عشق،یار دوستان است باور کن بودن در کنار دوستان است ، باور کن می رسد روزی که تنها ی می شوی این، همان مرگ دوران است باور کن گرگ باشی یا برّه ، در دست چوپان زندگی بی یار زندان است ، باور کن ابر باران میشود خورشید سوزان همه از لطف خداوند است باور کن حسرت در دلُ ، انتظار بر چشم خدا تنها عاشق است ، باور کن حسن بیگی (محّب) کاش...
برچسب : نویسنده : ashaarme بازدید : 38 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 15:41
برچسب : نویسنده : ashaarme بازدید : 37 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 15:41
برچسب : نویسنده : ashaarme بازدید : 38 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 15:41