کاش

ساخت وبلاگ

دید چوپانی سگی زخمی افتاده به راه

او را تیمار کرد و گفت: بی گناه

چند روزی با خودش همراه کرد

با سگ های گله آشنا کرد

روز ها میگذشت و سگ جون میگرفت

کم کم در دل چوپان جای میگرفت

شد نگهبان گله در نبود او

مبرد سگ را با خود به هر سو

اما گاه میدید بره ها گم میشوند

در مسیر جاده ها کم میشوند

نشست در کمین گرگ ها از راه دور

تا بدهد یکایکشان را دست گور

کاش...
ما را در سایت کاش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashaarme بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت: 14:36

یار عشق،یار دوستان است باور کن بودن در کنار دوستان است ، باور کن می رسد روزی که تنها ی می شوی این، همان مرگ دوران است باور کن گرگ باشی یا برّه ، در دست چوپان زندگی بی یار زندان است ، باور کن ابر باران میشود خورشید سوزان همه از لطف خداوند است باور کن حسرت در دلُ ، انتظار بر چشم خدا تنها عاشق است ، باور کن حسن بیگی (محّب) کاش...
ما را در سایت کاش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashaarme بازدید : 38 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 15:41

باور کنزندگی بی عشق بیرنگ است باور کندر حسرت دیدار ،نشستن قشنگ است باور کنانتظار دیدنت هر روز هر روزبر سر آمدنت چه جنگ است باور کن دست به دعا نشته ایم برسر سجاده عشقنباشی و این زندگی بخدا مرگ است باور کنحسن بیگی(محّب) + نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۲ ساعت 16:18 توسط محمد حسین  |  کاش...
ما را در سایت کاش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashaarme بازدید : 37 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 15:41

جوان و گدابدیدم جوانی بخندید به گدای،که چرا پول نداریگدا خندید گفت: تو که یک دست نداریگفت اگر دست ندارم لقمه ای نان به کف هستتو برو در خدا زن که چرا محتاج خلقیمن اگر معلول جبرم زندگی به کام و نیکیستمحتاج خلق نبستم ،تو چرا سالم نشستیمن خدای دارم که نیاز، به دست ندارمتو چرا با تن سالم دست به خدا نداریحسن بیگی(محب) کاش...
ما را در سایت کاش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashaarme بازدید : 38 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 15:41